جدول جو
جدول جو

معنی خانه غول - جستجوی لغت در جدول جو

خانه غول
(نَ / نِ یِ)
دنیا. عالم. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خانه روب
تصویر خانه روب
پاک کننده و تمیزکنندۀ خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانه کوچ
تصویر خانه کوچ
بنه کن، حرکت دسته جمعی یک خانواده با تمام اموال و دارایی از جایی به جایی یا از شهری به شهر دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانه سوز
تصویر خانه سوز
خانمان سوز، ویژگی امری یا چیزی که باعث نابود شدن و از میان رفتن خانه و خانواده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ نُ)
فرود آمدن در خانه ها بدون اجازت مالک از راه غصب. (از آنندراج) :
غم اگر خانه نزول است حیاتی چه توان
تو گشادی در دل بر تو غرامت باشد.
حیاتی گیلانی (از آنندراج).
بدور اوکه بر افتاده است خانه نزول
ز آبگینه اجازت طلب کن از تمثال.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ)
لانۀ مور. لانۀ مورچه. مازن. قریهالنمل. جرثومه.
- امثال:
در خانه مور شبنمی طوفان است، اشاره است به اینکه هر کس طاقت حمل همه جور بار را ندارد برای بعضی ها سبکترین بار سنگین ترین وزن ها را دارد
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ)
قبر. مدفن. گور:
کشتۀ عشق را فنا مظهر جلوۀ بقاست
خانه گور بهر مرد آئینه جهان نماست.
شوکت (از آنندراج).
- امثال:
خانه گور و چراغ، کنایه از خرج بیموقع نمودن است چه در خانه گور چراغ سوختن فایدۀ معتدبه نمی بخشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
بنه کن. چون: ’آنها را خانه کوچ ازاین جا بجای دیگر بردم’، یعنی: با تمام کسان و متعلقات و خانواده و خویشان آنها را حرکت دادم و بردم
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ تَ / تِ)
کسی که سبب رسوایی خانواده گردد. (ناظم الاطباء). چیزی که موجب آتش زدن و بر باد دادن خانواده شود. سوزندۀ خانه و خانمان:
در خرمن نشاطم افتاد آتش غم
تا عشق خانه سوزم در سینه کرد منزل.
سنائی (از آنندراج).
بشب سنگ بالایی ای خانه سوز
چرا سنگ زیرین نباشی بروز؟
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ زُ حَ)
برج دلو. رجوع به خانه ستاره شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ دَ / دُو لَ)
کنایه از مرکب. کنایه از اسب. (آنندراج) :
شاه شد از خانه دولت سوار
خانه دولت شد ازو بختیار.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ گُ)
قریه ای است بفاصله 29500 گزی جنوب غربی قلات غلزائی ولایت قندهار، بین خط 66 درجه و 44 دقیقه و 30 ثانیۀ طول شرقی و خط 32 درجه و 3 دقیقه و 54 ثانیۀ عرض شمالی. (از قاموس جغرافیای افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ گُ)
غنچۀ گل، گل:
گردون بنای حسن ترا بر زمین گذاشت
روزی که رنگ خانه گل را بهار ریخت.
دانش (از آنندراج).
، گلخانه. جایی که در آنجا گل بعمل می آورند
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ دِ)
جوف آن. داخل شکم. درون دل، کنایه از کعبۀ معظمه. (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
زندگی سوز، زندگی بربادده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کهنه، حیله گر
فرهنگ گویش مازندرانی